۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

18-

اکران عمومی غرور شکسته من
هر روز صبح تا شب
تماشا برای افراد زیر 18 سال ممنوع می باشد

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

حراج عشق

چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
فشردم با همه مستی به دل سنگ صیوری را
ز حال گریه ی پنهان حکایت با سبو کردم
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم
ملول از ناله ی بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن! اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم


استاد شهریار

۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

فرار

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو می رسم اما تو که دیدن نتوانی
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که ابن درد ندانی
چشم خود در شکن خط بنهفتم که به دزدی
یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی

استاد شهریار

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

برداشت از خط خطی های گاه و بی گاه من

نه اینکه حرفی برای گفتن نباشد ، هست

حرف هست

عشق هست

بغض هست

درد هست



اما

چه بگویم وقتی

نه در آرزوهایت حرفی از رویای با من بودن است

نه در روزهایت تلاش ِ داشتن ِ همیشگی ِ من



گمان مبر همیشه حوالی خواب های تو بیدارم

گمان مبر که همیشه عاشقانه می نویسم و می خوانمت



عشق

به زخم که برسد ، سکوت می شود

زخم که عمیق شود ، بیداری ِ دل ، درد دارد





من

در این بغض های هر لحظه

در این دلتنگی های مدام

در این آشفتگی های دقایقم

دارم

سکوت

می شوم







با من از عشق چیزی بگو

پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود

۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

نمی دانستم ، فهمیدم

می‌دانم که مفتون یک انسان بودن یعنی چه. کسی که آدم به اندازه‌ای که دوستش دارد، از او متنفر است!

اروین یالوم

۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

خاک می گیریم!

عشق ما را بوسیدی و گذاشتی بر لب طاقچه
نوبت آن است که خاک گرفتنمان را نظاره کنی

۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

اسدالله میرزا

چقدر بعضی وقت ها می خواهم جای اسدالله میرزا بودم!!!!

۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

پشیمانی را چه سود؟

شاید هیچوقت به اندازه حالا پشیمان نبوده ام .
یک سال پر از اشتباه را پشت سر گذاشتم .
یک سال برای هیچ تلاش کردم .
و یک سال را از دست دادم .
چه کسی جواب یک سال از دست رفته را میدهد؟
واقعا حق من این بود؟

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

باور کنم؟

دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

فردا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

منتظر

سلام
هنوز منتظرت نیستم
هنوز نمی شناسمت تا منتظرت باشم
غروب جمعه دلتنگیم را به تو نسبت می دادند حالا که طلوع و غروب هر روز دلتنگم ، آن را به که نسبت دهم

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

به سراغ من....

چینی نازک تنهایی مرا نشکنید .
با تنهایی پیمان دوستی بستیم تا کسی به سراغمان نیاید.

وصال

خدایا خسته شدم
یا ما را به درک واصل کن یا.....
یا ما را به درک واصل کن!

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

دچار

جایی خواندم عشق یکطرفه یک بیماری مهلک است
دچار نباید شد!!

۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

عشق+زن!

من عشق را دوست دارم
اما از زن ها می ترسم!

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

دور.نزدیک

خیلی چیز ها از دور زیباست اما وقتی نزدیک می شوی...
اوه! گندش در اومد!

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

وصف نشدنی

زجر وصف نشدن توصیفی ها وصف نشدنی است!

۱۳۸۷ مرداد ۱۱, جمعه

...که نیستم!

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم

۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

مبادا گفته باشي دوستت مي دارم

دهانت را مي بويند.
مبادا گفته باشي دوستت مي دارم.
دلت را مي بويند...
روزگار غريبي ست نازنين.
و عشق را
کنار تيرک راه بند
تازيانه مي زنند.
عشق را در پستوي خانه نهان بايد کرد
زنده یاد شاملو

۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه

موش آزمایشگاهی

وقتی فهمیدی برای آنان که می مردی تنها وسیله ای بودی برای تجربه کردن
چه می کنی؟

۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

هل نده نمیرم!

خدایا اینقدر هل نده
به خودت قسم دیگه فایده نداره

دایی جان ناپلئون

من یکروز گرم تابستان دقیقا یک سیزده مرداد حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

کی؟

علی تماس گرفت گفت امشب بریم بیرون گفتم امتحان دارم گفت پس وقتی بیکار شدی خبرم کن بریم بیرون
هنوز باهاش تماس نگرفتم
سجا د بعد از مدت ها تماس گرفت گفت پایه بیرون رفتن هستی گفتم این هفته خیلی کار دارم ولی فرصت کردم خبرت می کنم .ناراحت شد گفت باشه
ندا زنگ زد گفت امتحانم عقب افتاده امشب بیا بریم بیرون شام بخوریم گفتم امشب کلی کار دارم نمی رسم گفت مهم نیست باشه یه وقت دیگه
بابام صدام زد گفتم کلی کار دارم اگر واجب نیست نیام .خیلی آروم گفت باشه به کارت برس
صبح برای ادامه کار رفتم دیدم هیچکس نیومده صبر کردم خبری نشد sms زدم حواب نگرفتم
به خودم لعنت فرستادم که به خاطر اونا دل این همه آدم رو شکستم .
نمی دونم کی می خوام مال خودم باشم .

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

زن

جایی که سه زن نشسته اند شیطان عبور نمی کند

۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

اگر....!

خدا بخواد و حضرت ابوالفضل بذاره!!!

۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

نماز

واجبات نمازم در مستحباتش گم شد!

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

آرزو!

خیلی دوست دارم بدونم وقتی بهت sms می زنم رو موبایلت چه شکلی ام؟!

۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه

!

2 درصد دختر ها خوشگل اند
98 درصد فکر می کنند خوشگل اند

۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

امید

هنوز جایم را در اتوبوس به پیرمردها می دهم
هنوز هم امید هست!

۱۳۸۷ تیر ۱۷, دوشنبه

خودت را در یاب

دست کشیده ام از آن زندگی سخت رقت بار
آنچه گفتنی بود گفتم
تکلیفی نیست
و اینکه چه پیش آید
به درک
خودت را دریاب ونه هیچ کس

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

سلام زندگی!

یک قطره اشک روی موبایل
Deleting message
خاطره ها پاک می شوند.
سلام زندگی !

۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه

شکستم

با من بمان .
از رفتن نگو .
اشکم هایم را جاری نکن .
اشک هایم دیدنی نیست.
ناله ام شنیدنی نیست .

بغضم شکست .
اشکم هایم جاری شد .
ناله کردم .
ندیدی .
نشنیدی .

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

اونیامد

چشم هایم را بستم .
تنها گوش می دادم .
دیگر صدای پایش را از بر بودم .
یک نفر دو نفر ...... نه هیچ کدام نبودند .
او نیامد !

۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

بمان

من دیگر این وسط اهمیتی ندارم
آنچه مهم شده ماندن خاطره ای خوش است.
من خاطره خوش را دوست ندارم!
من ماندن را دوست دارم.
من خودخواهم .

۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

دلتنگش شدم

نزدیک دو ساعت داشتم با او حرف می زدم .
یکهو به خودم آمدم .
کتاب جلوی رویم باز بود .
دوباره بین درس خواندن دلتنگش شده بودم !

۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

صبح ها من اول هستم

اول صبح است.
اول صبح سایه هست.
بوی نم می آید.
سبزی درختان دروغ نیست.
صدای آب شنیده می شود. صدای ریزش قطرات آب از برگ درختان توی حوض.
شالاپ شولوپ.
شبنم را دیدم.
روی خشت های نم کشیده می نشینم .
نم می کشم . خنک می شوم.
نگران نیستم . نگران شلوارم.
صدای آرامش را اینجا می شنوم.

۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

عرضه نداری بچه

مامان گفت عمه این هفته ما رو دعوت کردن باغشون
گفتم نمیام! امتحانام نزدیکه فرصت نمی کنم.
گفت پس می خوای چی کار کنی؟
خندیدم و گفتم میرم خونه دوست دخترم
گفت برو بچه! تو عرضه این کارو هم نداری؟
گفتم چرا مگه من چمه؟
گفت دخترا دوست پسر پیدا میکنن که آویزونش بشن تو می خوای آویزون دوست دخترت بشی و بری خونشون؟ حتما می خوای خرجت هم بکنه؟!
برو تو این کاره نیستی
فکر کنم راست می گفت عرضه این کار رو هم ندارم!
دو تایی خندیدیم.

۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعه

ترش بالا

این اولین پست توی وبلاگ جدید من هست . این که میگم وبلاگ جدید واسه اینه که قبلا هم یه وبلاگ داشتم . اما چون دیگه همه دوستان و همکلاسی ها آدرشو می دونستن نمی تونستم راحت بنویسم و به خاطر مطالبی که میذاشتم از طرف خیلی ها بازخواست می شدم . مثل اینکه هیچ وقت ما آدما نمی تونیم خودمون باشیم و باید خودمون رو واسه اطرافیان سانسور کنیم .
به هر حال امیدوارم اینجا راحت بنویسم و خودم باشم .
مطمئنا آدرس این وبلاگ رو به دوستانی که بهشون اعتماد دارم میدم . والان که دارن این مطلب رو می خونن بهشون خوشامد میگم و ممنونم که بهم سر زدن.

اسم وبلاگ رو گذاشتم ترش بالا .
نمی دونم چرا ! شاید به خاطر اینه که هنوز نمی دونم چرا به ترش بالا میگن ترش بالا ( اونایی که نمی دونن ترش بالا چیه زیاد بهش فکر نکنن ) شایدم به خاطر اینه که همیشه بین خودم و خدا یه ترش بالا می بینم که نمیذاره من خدا رو خوب ببینم و همیشه خدا رو از یه روزنه های کوچیک می بینم و واسه همینه همیشه عقبم.
اصلا نمی دونم چرا زود با همه ترش بالایی میشم . نمی تونم از هیچکس درک درستی داشته باشم ! همیشه همون سوراخ های ریز رو میبینم و همونا رو قبول می کنم غافل از اینکه پشت این سوراخ ها چی میگذره.

سعی کنید واسه اطرافیانتون ترش بالا نباشین . ترش بالا یعنی سانسور . یعنی که......!
ولش کن!
ترش بالا نباش
همین!