۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

عرضه نداری بچه

مامان گفت عمه این هفته ما رو دعوت کردن باغشون
گفتم نمیام! امتحانام نزدیکه فرصت نمی کنم.
گفت پس می خوای چی کار کنی؟
خندیدم و گفتم میرم خونه دوست دخترم
گفت برو بچه! تو عرضه این کارو هم نداری؟
گفتم چرا مگه من چمه؟
گفت دخترا دوست پسر پیدا میکنن که آویزونش بشن تو می خوای آویزون دوست دخترت بشی و بری خونشون؟ حتما می خوای خرجت هم بکنه؟!
برو تو این کاره نیستی
فکر کنم راست می گفت عرضه این کار رو هم ندارم!
دو تایی خندیدیم.

۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعه

ترش بالا

این اولین پست توی وبلاگ جدید من هست . این که میگم وبلاگ جدید واسه اینه که قبلا هم یه وبلاگ داشتم . اما چون دیگه همه دوستان و همکلاسی ها آدرشو می دونستن نمی تونستم راحت بنویسم و به خاطر مطالبی که میذاشتم از طرف خیلی ها بازخواست می شدم . مثل اینکه هیچ وقت ما آدما نمی تونیم خودمون باشیم و باید خودمون رو واسه اطرافیان سانسور کنیم .
به هر حال امیدوارم اینجا راحت بنویسم و خودم باشم .
مطمئنا آدرس این وبلاگ رو به دوستانی که بهشون اعتماد دارم میدم . والان که دارن این مطلب رو می خونن بهشون خوشامد میگم و ممنونم که بهم سر زدن.

اسم وبلاگ رو گذاشتم ترش بالا .
نمی دونم چرا ! شاید به خاطر اینه که هنوز نمی دونم چرا به ترش بالا میگن ترش بالا ( اونایی که نمی دونن ترش بالا چیه زیاد بهش فکر نکنن ) شایدم به خاطر اینه که همیشه بین خودم و خدا یه ترش بالا می بینم که نمیذاره من خدا رو خوب ببینم و همیشه خدا رو از یه روزنه های کوچیک می بینم و واسه همینه همیشه عقبم.
اصلا نمی دونم چرا زود با همه ترش بالایی میشم . نمی تونم از هیچکس درک درستی داشته باشم ! همیشه همون سوراخ های ریز رو میبینم و همونا رو قبول می کنم غافل از اینکه پشت این سوراخ ها چی میگذره.

سعی کنید واسه اطرافیانتون ترش بالا نباشین . ترش بالا یعنی سانسور . یعنی که......!
ولش کن!
ترش بالا نباش
همین!